احساس میکنم هنوز یه عده اینجا رو میخونن و بلاگفا نمیان

من بلاگفا هستمااااااااا

همچنان خاک بر سر بلاگفا

دیروز برام خیلی مهیج بود، سازدهنیم رو دریافت کردم!

تازه دیروز صبح یادم افتاد قرار بوده یه چیزایی حفظ کنیم استاد بپرسه و من اینکارو نکردم، یه ساعت قبل کلاس رفتم نشستم روی چمن، حول میدونی که نزدیکای خونۀ استاد بود، یه کم حفظ کردم، بعد گفتم خب حفظ شدم دیگه پاشم برم مرکز تجاری بچرخم و اینا رو تو ذهنم مرور کنم تا خوب یادم بمونه!


یه کم که تو مرکز تجاری گشتم تشنم شد آبم گیر نمیومد، کلا انگار قرار ِ نشستن رو صندلی رو هم نداشتم، میخواستم راه برم فقط، کلا بی قرارم این روزها!


دیگه رفتم تو کوچه استاد همینطور راه رفتم!!! با رسیدن سه تا از بچه ها همه با هم ریختیم جلوی در، استاد شوکه شده بود چطور همه مون انقدر زود اومدیم ( 20 دقیقه ) اونا هم گفتن ما هم نیم ساعته داریم ول میچرخیم تو خیابون، گفتم نیم ساعتم بیایم اینجا منتظر بمونیم :))))))))))


استاد رو دوست دارم، با اینکه پولی از ما نمیگیره و وقتش رو برامون میذاره بسیار خوش برخورد و صبوره ... خوشحالم می بینم هنوزم آدمای این مدلی هستن ... تازه واسمون وقت گذاشته بود و سازمون رو هم خودش تهیه کرده بود ..


دیروز کلی تذکر به من داد، من خیلی قوز میکردم، تا می دید کمرم رو خم کردم میگفت اردیییییییی ؟ درست بشین!!!!! با عصبانیت هم میگفت، یاد مامانم می افتادم :)))))))))))


یکی از دوستام که اهل موسیقیه میگه اگه هدفت جدیه باید بری کلاس خصوصی، اونم پیش یه استاد با تجربه، که مثلا سی ساله موسیقی میخونه و ده ساله تدریس میکنه، نه یه پسری که چهار ساله داره کار میکنه فقط!


اما خب من همین کلاسم رو دوست دارم، استادم رو، بچه ها رو و نوع تدریس رو ... کلا من از کلاس خصوصی زیاد خوشم نمیاد و بودن تو جمع رو ترجیح میدم!


...


این سه روز انقدددددد سرکار اعصاب خوردی داشتم که حد نداره!

به قدری خسته و کلافه م که جا داشت امروز پنجشنبه باشه تا فردا رو استراحت کنم!

اما فردا هم جلسه داریم و باید بریم حساب پس بدیم!


...


عنوان به این خاطره که مثلا بلاگفا درست شده اما پست انتشار داده نمیشه و مطالب بعد از سال 92 هم نیستن!!!!