شادی روز بیست و دوم در آخرین دقایق تغییر کرد!
تو آخرین دقایق با الف ارتباط برقرار کردم و درباره این مدت و سختی هاش صحبت کردیم .. دل اونم تنگ بود ...
شادی روز بیست و سوم : خرید لباس های جینگولی و نوبر کردن انبه
هر چی فکر کردم کدومش بیشتر چسبید به نتیجه نرسیدم
من هم عاشق خریدم هم عاشق انبه
به همین دلیل هر دوش رو گذاشتم
تماس در وقت اضافه
:)))
چقدر ذوق کردم که اونم دلش تنگ شده بوده. اصلا کلی حس خوب به آدم دست میده میبینه برای کسی مهم میشه در حد دلتنگی...
ممنووون عزیزم:**
خیلی برات خوشحالم... خوشحالم که تا اونجا که میتونی خودتو مشغول میکنی و بساط خوشحالیتو جفت و جور میکنی
مرسی عزیزم
اون یکی کامنتتم چون رمز رو توش آورده بودی تایید نکردم
شرمنده اینجا رمز برای خودم هست فقط
مطالب رو تا وقتی رمزی نشده میتونید دنبال کنید
بعد از اون دیگه مهم نیست
اردی چقدررررررررر خوبه که مینویسی و من میتونم دوباره بخونمت. لازمه بگم که شبا بعد از همه ی شلوغیِ روزم حتما یکی از کارایی که میکنم خوندن اینجاست و نمیدونی چه لذتی داره خوندن نوشته هات. مخصوصا اینروزا که عمیقا با نوشته هات همذات پنداری میکنم. شادیهات برقرار و دلت آروم مجازیِ دوست داشتنی.
فدااااااااااای تو :**
چه بد :(
یاد عکس روزها بخیر پس! :(
تنبل شدم
وااای انبه.چقد دلم میخواد
ای جان
چه خوب، حتما کمی دلتنگیت بهتر شد نه؟ حالا چند مدتی یه بار اینجوری یه تقلب هم بکنین و با هم تماس داشته باشین بد هم نیست
آره خیلییییییییییی خوب شد حال هر دومون
اونم حالش خوب نبود، گفت بعد از مدتها خوشحال شدم
آره تقلب های این مدلی میچسبه
عکس جینگول جات لدفا
پیر شدیم مادر.حس عکس نیس مخصوصا اینجا:پی